چرا، چون سخن از شكار فرشتگاني است كه معصومند و پاك، آن هم بهدست بيعاطفگاني كه ناپاكند همانند پساب، عَفَنند چون گنداب و جمود و جامدند چون مرداب، همانان كه ننگ همگانند و مايه شرم جوانمردان، همانان كه ذلت ميپراكنند و خفت ميدِرَوند، همانان كه دو پايانياند همسان چهارپايان، « بَل هُم اَضَل» كه در تازهترينجنايتآورد خواري بودنشان، 8 ماهگي شكوفهاي را به يغما بردند كه ملائك آسمان دريغا گفتند به نجابتش، اَسَفا سرودند به صداقتش و غبطه خوردند بر طراوتش.
اگر بنويسم كه از ماست كه بر ماست، نكتهاي به گزاف ننوشتهام. اگر بگويم خودمان، از جوان و ميانسال و مرد و زنمان، در برابر بزهكاريها و نامردميها و نامراديهاي مشتي دستدراز، حريمشكن و حرمتنفهم، آمادهخور، طاغي و ياغي و جاني، سهمي نه خُرد كه شوربختانه درشت و گاه به غايت چشمگير از غفلت و كوتاهي و سردي و بيتفاوتي يا در گودي دست نهادهايم يا بر آينه چشم نشاندهايم، باز هم بر آنم كه به گزافه سخني نگفتهام و به بيهودگي مطلبي ننوشتهام.
سهم هريك در كوتاهي و نقش هركس در پويايي جامعهاي كه آرمانش بالندگي اخلاقي است و آرزويش دست يافتن بر قلههاي پساصنعتي، متهم كردن عدهاي به كوتاهي نيست، نوشتن تيترهاي هيجاني مطبوعاتي هم نيست، مصاحبههاي پرحرارت رسانهاي نيز نيست، ... هشياري است، بيداري است، آگاهي است... و پويايي است در برابر هر پيامدي، در رويارويي با هر حادثهاي؛ هم به همت همه مردان و زنان، هم به ياري تمام دولتمردان.
- پژوهشگر فرهنگ و ادبيات
نظر شما